گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل نهم
.VI- آداب و رسوم


در انگلستان نیز مانند فرانسه، آداب و رسوم جبران کننده اخلاق بود و به لباس مزین، ادبیات مستهجن، و کفرگویی مهر میورزید. خود چارلز نمونه آداب بود; ادب و جذابیتش به طبقات عالی سرایت کرد و نشان خود را بر زندگی انگلیسی گذارد. مردان، به هنگام ملاقات، یکدیگر را، و نیز بانوان را وقتی که به آنها معرفی میشدند، میبوسیدند. در لندن نیز، مانند پاریس، خانمها آقایان را هنگام غنودن خود در بستر میپذیرفتند. در دربار، در تماشاخانه ها، و در ادبیات صداقت مورد تجلیل قرار میگرفت حال آنکه ریاکاری تحقیر میشد. اما همان صداقت سیلی از خشونت را در صحنه تئاتر و گویش روزانه به وجود میآورد. زشتگویی و توهین در نهایت بود; در این مورد چارلز جزو مستثنیان بود و دشنام خود را فقط به “آدم عجیب و غریب” که کلمه محبوبش بود، منحصر ساخته بود. پیرایشگران باقیمانده در گویش خود منزه بودند و فقط به رقیبان خویش زخمزبان میزدند; و کویکرها از سوگند خوردن ابا میورزیدند.
مردان در لباسهای مجلل، از کلاهگیس پودر زده گرفته تا جورابهای ابریشمین و کفشهای سگکدار، از زنان فراتر رفته بودند. کلاهگیس یکی از اشیای وارد شده از فرانسه بود. سلطنتطلبان و سایر مردانی که موی سرشان کوتاه بود و نمیخواستند با راوند هدهای پیرایشگر اشتباه شوند نقص خود را با اصلاح موی خویش به روشهای عجیب میپوشاندند. و مردانی که زلفشان خاکستری یا سفید بود، کلاهگیس را وسیله پنهان کردن سن خود میدانستند، زیرا در آن زمان تقریبا تمام مردان ریش و سبیل خود را میتراشیدند. این وسیله تا حدی اثر قیافه اسپانیولی مانند شاه و بینی “غول آسای” او را خنثی میکرد. پیپس نخستین کلاهگیس خود را مورد انتقاد قرار داد و از این نالید که موهای عزیزش باید تراشیده شود تا جا برای کلاهگیس باز کند و مصالحی برای یک سر دیگر فراهم سازد; در ادوار معین کلاهگیس خود را “نظافت میکرد.” یقه شق و چین چینی دوران الیزابت و جیمز اول حال برافتاده بود. شتل بلند به جلیقه و نیمتنه جای سپرده بود، معهذا “جلیقه” به ماهیچه پا میرسید و با شالی به دور بدن پیچیده میشد. شلوار به زانو ختم میشد. شمشیر در کنار پاهای اشراف و پولداران در نوسان بود. مخمل و تور، و روبان و حاشیه به تکمیل مرد درباری کمک میکردند; و در زمستان او میتوانست دستهای خودش را در دستپوشی که به گردنش آویزان بود گرم کند.
زنان شیک گیسوان خود را پودر و عطر میزدند، آن را به شکل حلقه هایی در بالای پیشانی کلاله میکردند، و مرغوله های دروغین را، که روی سیمهای مخفی سوار شده بودند، بر آن میافزودند. کلاه های خود را با پرهای نادر میآراستند. گونه ها، پیشانی، یا چانه خود را با لکه های سیاه (مثلا به جای “خال”) نقاشی میکردند تا مردان را بیشتر به دنبال خود بکشانند. شانه ها و بخش سخاوتمندانهای از پستانهای خود را عریان میساختند; بدین گونه بود که لوئیز

دو کروال لیلی را واداشت تا یک پستانش را عریان نقاشی کند و نل گوین یک پرده از او بالاتر زد. زنان ساقهای خود را به نحو دلبرانهای پنهان میکردند. وسایل ظریف آرایش به طرزی روزافزون مورد تقاضا بود. زن اثر هنری بغرنجی بود; بدان حد که یک نمایشنامه دوران بازگشت خاندان استوارت او را به طرزی تمثیلی بدین سان وصف میکرد:
دندانهایش به سبک فرایارهای سیاه ساخته شده بود، ابروانش در سترند و گیسوانش در خیابان سیلور ... . وقتی به بستر میرود، خود را از هم میپاشد و در بیست جعبه میگذارد; و در حوالی صبح روز بعد، مثل یک ساعت بزرگ آلمانی، باز جمع و جور میشود.
تبذیر بشدت رواج داشت. زندگی، که دوباره تشریفاتی شده بود، تجهیزات دقیق لازم داشت. خدمتکاران میبایست به تعداد زیاد استخدام شوند; پدر اولین پنجاه خدمتگر داشت; پیپس یک آشپز، یک کلفت، یک خدمتکار مخصوص خانم و یک دختر پیشخدمت داشت. ناهار و شام بسیار مجلل بود; به شام پیپس در 26 ژانویه 1660 توجه کنید:
زن من شامی بسیار عالی تهیه کرده بود یعنی یک خوراک مغز استخوان، یک ران گوسفند، یک فیله گوساله، یک خوراک ماکیان، سه جوجه و دو دوجین چکاوک همه در یک ظرف; یک تارت بزرگ، یک زبان گاو، یک ظرف ماهی کولی، و یک ظرف میگو و پنیر.
غذای اصلی در حدود ساعت یک صرف میشد; طبخ انگلیسی بود. گرامون، وقتی که چارلز توضیح داد خدمتگران با زانوهای خم شده به علامت احترام منتظر او هستند، گفت (یا او به ما چنین میگوید): “من از اعلیحضرت به مناسبت این فرمایش متشکرم; فکر کردم که آنها (پیشخدمتها) از شما به سبب چنین شام بدی بخشایش میطلبند.” نوشیدن مشروبات الکلی فقط یک رسم تشریفاتی در آداب معاشرت نبود. آب، حتی به وسیله کودکان، بندرت نوشیده میشد; پیدا کردن آب جو برای آشامیدن آسانتر از یافتن آب مناسب بود. بدین گونه، هر کس، از هر سن، آب جو مینوشید; و متمکنان ویسکی راهم به آن میافزودند یا شراب وارد میکردند. بیشتر مردم روزی یک بار سری به میخانه میزدند و تمام طبقات گاه و بیگاه مست میکردند. قهوه در حدود سال 1650، از ترکیه وارد شد; تا 1700 بیشتر از منطقه اطراف مکا،در یمن، میآمد; در قرن هجدهم، هلندیها آن را به جاوه، پرتغالیها به سیلان و برزیل، و انگلیسیها به ژامائیک بردند. اثر قهوه در فایق آمدن بر چرت و تحریک فکر بر محبوبیت آن افزود. لندن نخستین قهوهخانه خود را در 1652 گشود; تا 1700 سه هزار قهوهخانه در پایتخت دایر شدند. هر کس از هر مقام یکی از آنها را دیدار گاه خود کرده بود و در آنجا میتوانست دوستان خود را ببیند و آخرین غیبتها و خبرها را بشنود. چارلز دوم به این عنوان که قهوهخانه ها مراکز تحریکات و توطئه های سیاسیند، کوشید تا آنها را ببندد، اما عشق به صحبت و مشروب و بوی توتون

قصد او را عقیم گذاشت. از بعضی از قهوهخانه ها باشگاه هایی به وجود آمدند که در سیاست قرن هجدهم نقش مهمی ایفا کردند و بعد پناهگاهی شدند برای فرار از شر تکگانی. با این حال، قهوهخانه ها نه تنها به این جهت که قهوه آشامیدنی مطلوبی بود، بل بدین سبب که محیط قهوهخانه مشوق گفتگو بود، با باشگاه های بعدی تفاوت داشتند. غولهای ادبیات چون درایدن، ادیسن و سویفت قهوهخانه ها را محل سخنرانیهای خود قرار دادند.
آزادی بیان انگلیسی در آنجا نضج گرفت.
چای در حدود سال 1650 از چین به انگلستان آمد، اما آن قدر گران بود که یک قرن گذشت تا در مراسم مهمانی انگلستان جای قهوه را بگیرد.
پیپس نخستین فنجان چای خود را ماجرایی جالب میپنداشت. در همان اوان دانه های کاکائو از مکزیک و امریکای مرکزی وارد شده بودند; در حدود سال 1658 مشروب جدیدی با افزودن وانیل و شکر به کاکائو ساخته شد; شکلاتی که از این راه به دست آمد از آشامیدنهای مطلوب دوران بازگشت خاندان استوارت گشت و در بسیاری از قهوهخانه ها به مشتریان عرضه میشد. تمام طبقات از جمله بسیاری از زنان و بعضی کودکان، در این مواقع توتون میکشیدند، ولی بیشتر با پیپهای بلند زنان چنین میانگاشتند که توتون خاصیت ضد عفونی دارد، مثلا برای دفع طاعون. شاید از این تصور بود که استعمال انفیه در آن دوران مرسوم شد. حال که عفریت پیرایشگر از میان رفته بود، سرگرمیها و بازیهای ورزشی رونق یافتند. بینوایان دوباره از خیمهشببازی، نمایشهای سیرکی، چنگ خروس، جنگ با خرس یا گاو، بندبازی، کشتیگیری، تردستی، مشتزنی و شعبده بازی لذت میبردند. ثروتمندان به شکار - حیوانی و انسانی- میپرداختند. چارلز دوم تا پنجاه و سه سالگی تنیس بازی میکرد. اولین بازی بولینگ را بر روی چمن دوست میداشت، این بازی هنوز هم در انگلستان تماشایی است. کریکت به یک سرگرمی ملی تبدیل شده بود; نخستین ذکر از زمین مخصوص این بازی در 1661 شده است. در آن سال طرح باغهای واکسهال در ساحل جنوبی تمز ریخته شد و آن باغها بزودی تفرجگاهی باب روز شدند. پارک سنت جیمز توسط چارلز دوم برای عموم گشایش یافت. هایدپارک به منزله محلی برای برگزیدگان تاسیس شد و شاه و ملکه در بعد از ظهرهای خوش، پیشاپیش اعیان، در آن کالسکهرانی میکردند. متشخصان به استحمام در آب گرم باث آغاز کرده بودند. همه، جز فقیرترین طبقات، با دلیجان سفر میکردند; در 1657 یک سرویس منظم پستی و در 1658 یک سرویس مسافربری دلیجان با برنامه در کار آمد.. کالسکه های کرایهای چهار اسبه، که “هکنی کوچ” نامیده میشدند، از سال 1626 در داخل شهرها به کار افتادند. اشخاص بسیار ثروتمند با کالسکه های شش اسبه مسافرت میکردند; سه جفت اسبی که به هر یک از این کالسکه ها بسته میشدند نمایشی نبودند، بلکه برای کشیدن آن از گل و لای لازم بودند; بعضی اوقات گاوهای محل میبایست در جلو اسبان بسته شوند تا کالسکه را از باتلاقی که چرخها تا

محور در آن فرو رفته بودند بیرون کشند. راه ها همواره پر از گل یا خاک بودند. مسافرخانه های بین راه، با مخلوط پر جنب و جوشی از کالسکهرانان، مسافران، مقلدان، فروشندگان، دزدان، و روسپیان، آماده میشدند تا موضوع و مطلبی برای ادبیات انگلستان تهیه شود. در همان اوان، انگلستان خشن، شهوتران، و دوستداشتنیی که دیکنز آن را در جوانی میشناخت در حال شکل گرفتن بود.